کارفرمایان به خاطر ارتباط رضایت شغلی با تغییر شغل، غیبت از کار و کندی کار به این موضوع علاقمند هستند. غنیسازی شغلی(یا گسترش شغلی)، مشارکت در تصمیمگیریها، و زمان کاری شناور از جمله رویکردهایی هستند که برای این معضل به کار میروند.
غنیسازی شغلی
اصطلاح غنیسازی شغلی به کوششهایی اطلاق میشود که برای جالب و چالشانگیزتر کردن مشاغل به کار میروند. با بهره گرفتن از پیچیدهتر کردن شغل، اعطای مسئولیت بیشتر در قبال محصول و ترکیب عناصر شغلی که قبلا توسط افراد مجزا انجام میشد و اینک در قالب یک کل صورت میگیرد، میتوان به این هدف دست یافت. به عنوان مثال، شرکت خودروسازی ولوو گروهی از کارگران را که قطعات نهایی را سوار میکنند، در اختیار دارد و رویکرد سنتی خط تولید را که در آن هر کارگر بر روی قطعه خاصی کار میکند کمتر بکار میگیرد. بررسیهای اولیه در مورد غنیسازی شغلی به گونهای مهیج حکایت از توفیق فراوان این رویکرد داشت، اما در پژوهشهایی که دقیقتر انجام شده بود، معلوم شد ادعاهای اولیه راجع به آن بسیار گزافهآمیز بوده است. گاه، کارگران از مشاغل غنیشده احساس ناراحتی میکنند؛ علاوه بر این، تغییر شغل نیز میتواند به اندازه غنیسازی شغلی موجب بهبود عملکرد شود.
مشارکت در تصمیمگیریها
اجازه دادن (و گاه ترغیب) کارکنان به دخالت در تصمیمهایی که شرکت یا سازمان مربوطه اتخاذ میکند، مشارکت در تصمیمگیری نام دارد. محیط کار هر انسانی خانه دوم اوست، چه بسیار افرادی که عمده ساعات شبانه روز خود را مجبورند در محیط کاری خود بگذرانند.در اینجا هنوز هم حرف آخر را مدیران میزنند، اما کارکنان تشویق میشوند نظر خود را در ابتدای فرایند تصمیمگیری بیان کنند. چنین به نظر میرسد که این رویکرد رضایت شغلی را افزایش میدهد.
زمان کاری شناور
شرکتها با بهره گرفتن از زمان کاری شناور به کارکنان خود این اجازه را میدهند که برنامه کاری خود را در عین انطباق با نیازهای آن شرکت به دست خود وضع کنند. هنگامی که تمامی کارکنان در یک نوبت یکسان کار میکنند؛ نتیجه آن، راه بندان، رستورانهای شلوغ و دشواری در برآورده ساختن نیازهای شخصی مثل مراجعه به بانک یا قرارهای پزشکی خواهد بود. با بهره گرفتن از زمان کاری شناور، این مشکلات به حداقل ممکن میرسند و کارکنان احساس میکنند که اختیار زندگی آنها بیشتر در دست خودشان است. گزارشها نشان میدهد که ساعات کاری شناور موجب تقلیل علایم غیرمستقیم رضایت شغلی، یعنی کندی در کار، غیبت از کار، و تغییر شغل میشود (شعاری نژاد،۱۳۷۷).
۲-۲-۷ مفهوم رضایت شغلی در سازمان
همانطور که گفته شد نیازهای فرد، محرک و برانگیزاننده او در اقدام به کار جهت رفع این نیازها میباشد. اما چرا برخی از مردم بیشتر از دیگران کار میکنند؟. رابینز (۱۳۸۱) در این مورد معتقد است که توانایی انگیزش هر دو در این میان نقش مهمی بازی میکنند و با وجود انگیزش، افراد فعالیت بیشتری انجام میدهند. وی انگیزش را میل کار کردن تعریف می کند و از دیدگاه او کار باید بتواند برخی از نیارهای افراد را برآورده سازد. اگر هدفی برای فرد از ارزش و اهمیت بیشتری برخوردار باشد فرد برای دستیابی به آن فعالیت بیشتری انجام خواهد داد. تا حدیکه همتایان بااستعدادتر را از میدان بدر کند (کبیری، ۱۳۷۹). برآورده شدن رضایت خاطر فرد را بهوجود میآورد و این احساس رضایت منجربه تحریک فرد برای تلاش بیشتر و کارآیی مطلوبتر میشود. اگر انتظارات فرد از حرفهاش برآورده شود و به هدفی که از انتخاب شغل خود داشته است برسد در او ایجاد رضایت شده و خود را موفق احساس میکند (گونلا و همکاران[۱۰]، ۲۰۱۰).
کوهلن معتقد است اگر انگیزههای اصلی و مهم فرد در زمینه شغل او و کارهایی که انجام میدهد ارضاء شوند هرچه فاصله بین نیازهای شخصی فرد و ادراک یا نگرش او نسبت به توانایی بالقوه شغل برای ارضاء این نیازها کمتر باشد رضایت شغلی نیز زیاد خواهد بود (ساعتچی،۱۳۸۲).
وجود انگیزش در شغل برای ادامه اشتغال لازم و ضروری است و اگر فرد به شغل خود علاقمند نباشد و در انجام وظایفش برانگیخته نشود ادامه حرفه برایش ملامتآور خواهد بود. ولی برآورده شدن نیازها از طریق حرفه احساس رضایت نسبت به شغل ایجاد میشود.بسته به اهمیت و شدت وجود نیاز و میزان ارضاء آن توسط حرفه، احساس رضایت نیز بیشتر خواهد بود (گونلا و همکاران، ۲۰۱۰).
هاپاک(۱۹۹۹) رضایت شغلی را مفهومی پیچیده و چندبعدی تعریف میکند که با عوامل روانی، جسمانی و اجتماعی ارتباط دارد. تنها یک عامل موجب رضایت شغلی نمیشود بلکه ترکیب معینی از مجموعه عوامل گوناگون سبب میگردند که فرد در لحظه معینی از زمان از شغلش احساس رضایت نماید و به خود بگوید که از شغلش راضی است و از آن لذت میبرد. فرد با تأکیدی کهبر عوامل مختلف از جمله درآمد، ارزش اجتماعی شغل، شرایط کار و فرآوردههای اشتغال در زمانها ی متفاوت دارد. بهطرق گوناگون احساس رضایت از شغلش می کند. نویسنده فوقالذکر تلقی شغلی را با رضایت شغلی مقایسه نموده است. طرز تلقی شغلی عبارت است از عکسالعمل فرد نسبت به جنبهای از کارش و مجموعه طرز تلقیهای فرد نسبت به جوانب مختلف حرفهاش رضایت شغلی او را تشکیل میدهد(شفیعآبادی، ۱۳۸۲).
بخشی از رضایت شغلی از مقایسه شرایط واقعی کار با انتظارات از کار و بخش دیگر از طرز تلقی افراد نسبت به کار حاصل میشود. پس در محیط کار طرز تلقیهای فرد میتواند عاملی برای ایجاد انگیزه و رضایت باشد. در واقع طرز تلقی میزان احساس مثبت فرد نسبت به هدف یا موضوع خاص میباشد. همانطور که قبلاً گفته شد ادراک فرد از شغلش بهتر از شغل بوده و طرز تلقی فرد از شغل باید در طراحی شغل و انگیزش مدنظر باشد (رفتار سازمانی- مترجم: الوانی، سید مهدی، ۱۳۸۴) .
کینز برگ و همکاران رضایت شغلی را به دو نوع تقسیم مینمایند. اول رضایت بیرونی که از دو منبع حاصل میشود. یکی احساس لذتی که انسان صرفاً از اشتغال به کار و فعالیت بهدست میآورد و نیز لذتی که بر اثر مشاهده یا انجام برخی مسؤلیتهای اجتماعی بهظهور رساندن تواناییها و رغبتهای فردی بهدست میآید. دیگر رضایت بیرونی که با شرایط اشتغال و محیط کار ارتباط دارد و هر آن در حال تغییر است. از جمله این عوامل میتوان شرایط محیط کار، میزان دستمزد و پاداش و نوع کار و روابط موجود میان کارگر و کارفرما را ذکر نمود. ضمناً رضایت درونی پایدارتر از رضایت بیرونی است (لوند[۱۱]، ۲۰۰۳). بنابراین با فراهم نمودن امکان پیشرفت و ترقی و سپردن مسؤلیت به افراد و با توجه به رغبتهای فردی میتوان رضایت پایدارتر ایجاد نمود.
۲-۲-۸ نظریهها پیرامون رضایت شغلی
از جمله نظریههای رضایت شغلی که در مورد آنها نیز مثل تعریف و عوامل ایجادکننده رضایت شغلی اتفاق نظر وجود ندارد میتوان به نظریات زیر که بروفی بیان میکند اشاره کرد:
۱- نظریه نیازها: که رضایت شغل را به دو عامل وابسته میداند: یکی اینکه چه میزان از نیازهای فرد توسط کار او تأمین میشود و دیگر آنکه چه میزان از آنها تأمین نمیشود. نتیجهای که از این دو عامل حاصل میشود میزان رضایت فرد از شغلش را معین میسازد.
۲- نظریه انتظارات: که انتظارات فرد را در تعیین نوع و میزان رضایت از شغل مؤثر میداند. مطابق این نظریه اگر انتظارات فرد از شغلش زیاد باشد دیرتر و مشکلتر به رضایت دست مییابد. پس در واقع رضایت از شغل یک مفهوم انفرادی است و باید در مورد هر فرد بهطور جداگانه عوامل و میزان آن را بررسی نمود (لوند[۱۲]، ۲۰۰۳).
۳- نظریه نقشی: در این نظریه به دو جنبه روانی و اجتماعی توجه شده است. در جنبه اجتماعی تأثیر عواملی مثل نظام سازمانی و کارگاهی و شرایط محیط کار مورد توجه است. که همان شرایط بیرونی رضایت از شغل را شامل میشود. جنبه روانی به انتظارات و توقعات فرد توجه دارد. احساس فرد از موقعیت شغلی و فعالیتهایش در انجام مسؤلیتهای محوله و ایفای نقش خاص بهعنوان عضوی از اعضای جامعه میزان رضایت فرد از شغلش را تعیین میکند. رضایت کلی نتیجه این دو جنبه است (ابدولا و همکاران، ۲۰۱۱).
۲-۲-۹ عوامل مؤثر در رضایت و نارضایتی شغلی در سازمان
از جمله عواملی که بر روی رضایت از شغل مؤثر است عوامل مختلف شغلی میباشند که در ارتباط با آنها اظهارنظرهای مختلفی شده است:
کازمایر(۱۳۷۰) اظهار میدارد که رضایت از شغل و علاقمندی به کار تنها از طریق توجه به عوامل انگیزشی امکانپذیر است.از جمله عواملی که در انگیزش افراد بسیار از آنها نام برده میشود«تشویق» و تنبیه است. تشویق و پاداش مجموعه یا بخشی از عواملی است که احتمال تکرار یک رفتار پسندیده را افزایش میدهد و تنبیه نوعی آموزش است که هدف آن بهبود در رفتار میباشد. و نیز سرزنش فرد برای جلوگیری از کاری در جهت بهتر ساختن آن است. بنابراین تشویق عامل انگیزنده قوی و نیروی محرکه سازمان است و تنبیه بجا و بهموقع نیز موجب بازداشتن فرد از کردار و رفتار ناخوشایند غیر صحیح است. سادهترین الگوی انگیزش را روانشناسان الگوی محرک و پاسخ نام گذاشتهاند و بدین ترتیب است که در برابر هر پیشامدی موجود زنده واکنشی از خود نشان میدهد. شمای زیر این فرایند را نشان میدهد. پاداش سبب میشود که رفتار قبلی مجدداً بروز کند به این جهت میتوان وسیله مهمی برای انجام کارهای مورد نظر مدیریت سازمان باشد (لوند، ۲۰۰۳).
وقتیکه فرد در یک سازمان به کار اشتغال میورزد و نیروی خود را برای ارائه خدمت یا تولید محصول صرف می کند و در مقابل انتظار دارد که سازمان این صرف وقت و نیرو را جبران نماید. انگیزهها همان امکانات مادی و معنوی هستند که به فرد داده میشوند تا رفتار او را در جهت خاصی هدایت نمایند.
این عوامل باید برای فرد از اهمیت و ارزش برخوردار باشد (ساعتچی، ۱۳۷۹). ایجاد جاذبه برای پیوستن فرد به سازمان و حفظ او در سازمان و وادار ساختن وی به عملکرد قابل اعتماد یا اخذ تصمیمات خلاق و بدیع پاداشهای گوناگون را طلب میکند. صرف وقت و مهارتهای خلاق فرد با آنچه سازمان به او میدهد مبادله میشود. قدردانی وتشکر از تلاشهای فرد، قویترین فعالیتی است که میتواند در پرورش نیروی انسانی بهکار رود (رضائیان، ۱۳۸۴) و البته قدردانی از جانب مراجعین خود میتواند بهعنوان یک تشویق منجربه رضایت و دلگرمی کارمند شود.
عوامل تشویق به دو دسته تقسیم میشوند: یکی عوامل مربوط به ویژگیهای شخصی و دیگری عوامل رفتاری. عوامل شخصی به خود فرد و تاریخچه زندگی او بستگی دارد مثل وضع تحصیلی و سابقه خدمت. اما میزان تولید و یا کیفیت ارائه خدمات و ایفای وظابف از جمله عوامل رفتاریاند. علاوهبر پاداشهای نقدی، پاداشهای غیرنقدی نیز وجود دارد مثل لوحهای تقدیر، تشویقنامه کتبی یا مرخصی تشویقی و ترفیع بهموقع (علوی، ۱۳۷۸) یکی دیگر از عوامل بسیار مهم شغلی «حقوق و دستمزد» است. دستمزد بهمعنی پولی است که در ازای انجام کار به فرد داده میشود. بسیاری از مدیران«حقوق و دستمزد» را مهمترین عامل انگیزش رفتار فرد در سازمان میدانند در حالیکه روانشناسان معتقد هستند که وقتی نیازهای اولیه کارکنان یک سازمان در حد معقول تأمین شده باشد میزان حقوق، در ردیف سوم تا ششم اهمیت قرار میگیرد و ثابت بودن شغل و توانایی انجام کار و وظایف شغلی بیش از میزان حقوق باعث برانگیختن فرد به کار میشود (ساعتچی، ۱۳۷۹) تشویق و تحسین و دادن حقوق منطقی و ایجاد رفاه نیز از اصولی است که میتوان بهوسیله آن درجه نارسایی را پایین آورد و روحیه افراد را بالا برد. مایو معتقد است که برای جلب رضایت و همکاری افراد سازمان باید علاوهبر پاداش مادی با در نظر گرفتن احساسات، عواطف و احتیاجات روحی آنها رضایتخاطر بیشتر و در نتیجه کارایی مطلوبتری بهدست آورد (پرهیزکار، ۱۳۷۸).
البته در جامعه ما که عوامل غیرمادی در پیشرفت کارها مؤثر هستند عوامل دیگری غیر از پول میتوانند حائز اهمیت بیشتر باشند. هرزبرگ معتقد است که برای بسیاری افراد پول مهمترین عامل انگیزشی نیست بلکه جلوی نارضایتی را میگیرد. یعنی کمبود حقوق و مزایا سبب نارضایتی میشود ولی نمیتوان با یقین گفت که زیاد بودن آن عامل رضایت از شغل است. آنچه به پول اهمیت انگیزشی میدهد، این است که پول وسیلهای است برای رسیدن به خواستههای گوناگون فرد. با پول میتوان نیازهای فیزیکی، امنیتی و اجتماعی را برآورده ساخت و یا گاه با دارا بودن بالاترین میزان دریافتی احساس برتری و احترام و منزلت اجتماعی داشت (علوی، ۱۳۷۸). پول در واقع انگیزهای بسیار پیچیده است زیرا چنان با دیگر نیازها از جمله نیازهای فیزیولوژیک در هم شده است که با اشکال میتوان اهمیت آن را تأیید کرد. مثلاً گاهی پول میتواند اشیاء مادی خاصی را برای فرد فراهم نماید که با داشتن آنها احساس اعتبار نماید. مثل یک منزل شیک و یا ممکن است سمبل مقام باشد و یا حتی خود شکوفایی، مثل راننده برجسته اسپرت بودن. بهنظر گلرمن مهمترین مشخصه پول، قدرت بهعنوان یک سمبل است. مشهورترین قدرت سمبلیک آن در بازار است. یعنی قدرت پول برای خرید. بنابراین چون پول معنای حقیقی و ذاتی خود را ندارد، میتواند سمبل تقریباً همه نیازهایی باشد که انسان از آن در ذهن خود مجسم میکند (هرسی بلانچارد- مترجم: کبیری۱۳۷۳ ص۷۲-۷۱).
پول وسیلهای است برای رسیدن به کمترین سطح زندگی که در این سطح با افزایش رفاه ارتقاء مییابد. برای نمونه فردی که به داشتن خانهای کوچک راضی بوده، ممکن است با ارتقاء این سطح همان اندازه رضامندی را از یک خانه بزرگتر و راحتتر بهدست آورد. اما نمیتوانیم این مسأله را به هم تعمیم دهیم زیرا برای برخی افراد پول همیشه بیشترین اهمیت را خواهد داشت. در حالیکه برای برخی دیگر پول هرگز چنین ارزشی را ندارد (کونتز و اودانل- مترجم: طوسی۱۳۷۲ ص۲۵۰). اما در صورتیکه خواسته شود از پول بهعنوان یک عامل انگیزشی قوی بهره گرفته شود باید به نکات زیر توجه داشت:
پول برای افراد نیازمند جهت ارضاء نیازها اهمیت بیشتری دارد. پول شاید برای افرادی که در حال تشکیل خانواده هستند مهمترین عامل باشد و افرادی که از این مرحله گذشتهاند نیازشان چندان به پول ضروری نیست.
در برخی از مؤسسات بازرگانی پول برای جذب و حفظ نیروی انسانی بهعنوان یک وسیله بهکار میرود کارمندان راضی ضرورتا عملکرد بالایی ندارند . اما عملکرد بالا موجب رضایت بیشتر می شود.
تأثیر پول بهعنوان عامل انگیزشی در مواردی که به کارکنان حقوق مساوی پرداخت میشود کاهش مییابد.
اگر پول یک عامل انگیزشی قوی تصور شود باید حقوق و مزایا متناسب با عملکرد افراد پرداخت شود.
اگر پاداش مادی متناسب با درآمد فرد باشد میتواند تولید انگیزش نماید. اما شکل افزایش حقوق و دستمزد بهعنوان پاداش در آن است که به اندازهای نیست که برای دریافت کننده انگیزش پدید آورد.
اینگونه پرداخت شاید از نارضایتی و جستجو برای تغییر شغل جلوگیری کند. اما اگر چشمگیر و درخور توجه نباشد احتمالاً بهصورت یک عامل انگیزشی نیرومند عمل نخواهد کرد (کونتز و اودانل- مترجم: طوسی۱۳۷۲ ص۲۵۲-۲۵۰). اگر کارمندان سازمان از عدالت در پرداخت حقوق برخوردار باشند احساس رضایت شغلی میکنند و در غیر اینصورت فشارهای روانی به آنها وارد شده و در نتیجه کمبود تولید یا خدمت حاصل میشود.(علوی۱۳۷۸ ). بههر حال پول تنها نیروی انگیزاننده نیست اما همواره بهعنوان یک نیرون مهم عمل کرده است و در آینده نیز چنین خواهد بود. دشواری اساسی در استفاده از پول بهعنوان عامل انگیزشی آن است که در بیشتر سازمانها افراد صرفنظر از عملکرد خود از راه اقدامهایی نظیر افزایش حقوق، ارتقاء بر اساس ارشدیت و افزایش رتبه خودبهخود سهم خود را از این توجه سازمانی دریافت میکنند. و در اینصورت نمیتوان اطمینان داشت که پول باز هم بتواند بهعنوان یک عامل محرک قوی محسوب شود یعنی اگر حقوق کارکنان نیازهای مادی آنها را تأمین کند افزایش حقوق نمیتواند عامل انگیزشی برای انجام دادن وظایف شغلی باشد.(کونیز و اودانل- مترجم: طوسی۱۳۷۲ ص۲۳۰)
بهطور کلی ارزش پاداشهای نقدی و پولی در جوامع مختلق متفاوت است ولی بههر صورت اهمیت آن در انگیزش کارکنان نباید نادیده گرفته شود. ضمناً قاعده مشخصی برای تشویق و ایجاد انگیزش در کارکنان موجود نیست و هر مدیری باید با توجه به نوع پاداش و عوامل تشویقی که در اختیار دارد نیز موقعیت و وضعیت افراد، پاداش مناسب را انتخاب کنند. برای آنکه پاداش و تشویق بتواند نقش برانگیزاننده داشته باشد، باید رفتار خاص کارکنان مرتبط باشد. یعنی اگر رفتار فرد منجربه تولید یا کارایی بیشتر میشود پاداش در رابطه مستقیم با این رفتار خاص ارائه شود. این رفتارها ممکن است میزان تولید، حضور مرتب در کار، عدم ترک شغل و نداشتن سابقه سوءاستفاده و نظایر آن باشد (ساعتچی، ۱۳۷۹).
مزایای شغلی نیز از عوامل دیگری است که بخشی از دریافتی و یا خدمات خاص مثل بیمه و باز نشستگی را شامل میشود. مزایای مقرری مستمر و غیر مستمر بهجز حقوق ماهیانه برای تصدی پستهایی در سازمان بر اساس درجه و طبقه شغلی پستهای اشغال شده در سازمان است. در بر خی منابع رفاهی، سرویس ایاب ذهاب، غذاخوری و تسهیلات مربوط به آن تهیه مسکن شرکت تعاونی، باشگاه ورزشی و تفریحات سالم همگی جزء این خدمات محسوب میشوند. بیمه و بازنشستگی بهمنظور ایجاد امنیت اقتصادی و تأمین معاش زندگی کارمند و خانوادهاش در زمان بیکاری، بیماری و پیری تهیه و اجرا میگردد. ایاب و ذهاب در شهرهای بزرگ یکی از مشکلات اساسی کارکنان مؤسسات مختلف است. در مؤسساتی که کارکنان تمام روز یا دونوبت کار میکنند وجود سالن غذاخوری و تسهیلات آن امکان تغذیه مناسب و سالم را فراهم نموده و ضمناً از تلف شدن وقت و انرژی افراد میکاهد. تهیه خانه و مسکن نیز یکی دیگر از مشکلات ساکنین شهرهای بزرگ است و یکی از وظایف خاص مدیریت هر مؤسسه کمک به کارکنان در جهت مسکن است و از جمله این کمکها میتوان به ایجاد خانههای سازمانی، پرداخت وام مسکن یا کمک هزینه مسکن اشاره دارد. شرکتهای تعاونی به دلیل قیمتهای نازلتر و نزدیکی به محل کار و صرف وقت کمتر جهت خرید اجناس مورد نیاز در تأمین رفاه و آسایش کارکنان حائز اهمیت هستند و وجود برنامههای رفاهی باعث ایجاد فرصت برای رفع خستگیهای ناشی از کار و فعالیت و نیز ایجاد روحیه دوستی و رفاقت بین کارکنان و افراد خانواده آنها میگردد (میر سپاسی، ۱۳۸۵).
تنبیه نیز یک عامل دیگر است که برخی معتقد هستند به شکل ترس ازدست دادن کار یا درآمد ویا تنزل بهعنوان یک عامل نیرومند عمل کرده و خواهد کرد. اما باید پذیرفت که تنبیه، خود عامل انگیزش نیست و بدین سبب برای جلوگیری از رفتارهای ناخوشایند باید جلوی امتیازها و پاداشهایی را که چنین رفتاری پدید میآورده گرفت. چنانچه کارمند دریابد که بیتوجهی او به کار یا مراجع موجب محرومیت او از امتیازاتی خواهد شد، رفتار خود را رضایتبخشتر خواهد کرد. بدین ترتیب اهمیت و تأثیر حذف پاداش بهمراتب بیشتر از اعمال تنبیه خواهد بود و فرد میباید از کاری که موجب بیرون راندن او از سازمان میشود اجتناب نماید (علوی، ۱۳۷۸). علیرغم آنچه در همه پژوهشها و نظریههای انگیزشی که در سالهای اخیر با آنها برخورد میشود، هنوز تشویق و تنبیه بهعنوان عاملهای نیرومند در نظرگرفته میشوند. در این میان عوامل بیشمار دیگری نیز وجود دارد که میتوانند بر انگیزش انسان تأثیر بگذارند (کونیز و اودانل- مترجم: طوسی ص۲۲۹). از جمله عوامل مربوط به محیط«ارتباط و نحوه ارتباط بین فردی (با مافوق- همتایان و زیردستان)» است. ارتباط فرآیندی پویا که زیربنای بقاء رشد و تحول تمام سیستمهای زنده در سازمان است. ارتباط یکی از نقشها و وظایف حیاتی انسان میباشد که به وسیله آن انسان یا سازمان، ارگانهای داخلی خود را با هم مرتبط میسازند. یعنی مبادله افکار، احساسات، عقاید و معانی بین دو نفر از طریق علائم و اشارات (میر سپاسی، ۱۳۸۹). گروهی، ارتباطات را در سازمان منحصر به مکالمات اداری و نامهها میدانند و آن را مترادف با مکالمات اداری در نظر میگیرند. اما از ارتباط معانی گوناگون در ذهن افراد وجود دارد. در مدیریت ارتباط شامل اطلاعات و مفاهیم بین افراد شاغل در یک سازمان است و بهمنظور تنها وقایع و نظرات نیست بلکه احساسات و عواطف را نیز دربر میگیرد. پس ارتباطات عبارت است از انتقال و تبادل اطلاعات، معانی و مفاهیم و احساسات بین افراد در سازمان.(الوانی۱۳۸۴ )
انسان بهخاطر اجتماعی بودن، گروه های اجتماعی و محیط اجتماعی برای زندگی خود و دیگران بهوجود میآورد. هر یک از افراد گروه های اجتماعات بشری روحیات خاص دارند و همانندی مطلق در سلوک و رفتار آنها مشاهده نمیشود و افرادی که به عضویت سازمانهای اجتماعی درمیآیند، هر کدام یک نوع اندیشه، عقیده، احساس و بهطور کلی شخصیت خاص دارند. برخی خونمرد و کمکارند و پارهای پرشور و زرنگ و گروهی اندیشمند و متفکر. با درنظر گرفتن خصوصیات فوق، آمیزش و مراوده افراد انسانی با یکدیگر کاری بسیار پیچیده است. تلاش و فعالیت اجتماعی انسانها در چهارچوب سازمانهای اجتماعی صورت میگیرد و از این تلاشها در جهت نیازمندیها استفاده میشود. در واقع افراد انسانی با هم مجتمع میشوند تا در فعالیتهای اجتماعی شرکت کنند و در این حالت در میان آنها نوعی رابطه روحی و روانی و بهعبارت دیگر رابطه احساسی و عاطفی ایجاد میشود و براثر ایجاد این نوع رابطه معنوی بر سلوک و رفتار یکدیگر تأثیر میگذارند. دیویس این روابط انسانی را عاملی محرک در داخل و خارج سازمانهای اجتماعی میداند (لوند، ۲۰۰۳).
۲-۲-۱۰-نقش ارتباطات سازمانی در رضایت شغلی
ارتباطات در سازمانها به سه گروه تقسیم میشود:
۱-ارتباط عمودی
ارتباط عمودی که ارتباط با مافوق یا زیردست بوده و بههمین دلیل طرز تلقی اعضای سازمان نسبت به مافوق متفاوت است. که علت آن را در میزان یا عدم میزان ارتباط میتوان یافت (عسگریان،۱۳۸۰). برقراری ارتباط با یک کارمند زیردست نوعی اهرم نیرومند در برانگیختن کارکنان است (ساعتچی، ۱۳۷۹).
۲- ارتباط افقی
ارتباط افقی که مربوط به سطح کاری برابر است. یعنی طرز تلقی مشترک بین کارکنان یک طبقه کاری موجبات صمیمت بین آنها را فراهم میکند و روی عملکرد آنها تأثیر میگذارد. جامعهشناسان معتقد هستند که با تحکیم روابط، روحیه مشترک کاری، تقبل کاری عنصر غایب و کمک اعضاء بههم بیشترمیشود.
۳- ارتباط تمایلی
بین گروه های سازمانی که از عنضر مهمی به نام روحیه گروهی برخوردار است. روحیه گروهی ایجادکننده مناسبات عادی بین اعضای گروه است که از یک همبستگی بهدور از فشارهای داخلی اغتشاش و مرافعه میباشد. روحیه گروهی موجبات طرز تفکر مثبت در مقابل هدفها را فراهم میسازد. تا اعضاء با عزمی جزم در جهت دستیابی به هدف بکوشند و با همبستگی عاطفی اتخاذ و اتفاق بین خود را حفظ کنند (عسگریان، ۱۳۸۰).
سرپرستی و نظارت فنی عامل مهم دیگری از عوامل محیط و زمینه شغل است. چناچه سرپرست دارای مهارتهای فنی و مدیریتی بوده و این مهارت های خود را با اشتیاق به کارکنان انتقال دهد. زیردستان از این نظر نارضایتی نخواهند داشت. کیفیت سست سرپرستی نیز میتواند ریشه پیدایش فشار عصبی باشد. نمونه آن را میتوان در سرپرستی خودکامگی و یا واگذاری اختیار نابرابر با مسؤلیت دید (کیت دیویس و نیو استورم- مترجم: طوسی،۱۳۷۳، ص۶۳۶).
۲-۲-۱۱ نقش بهداشت روان در رضایت شغلی
رضایت از شغل مفهوم پیچیده و چند بعدی است که با عوامل مختلف روانی و اجتماعی ارتباط دارد به عبارتی دیگر عوامل مختلف نقش عمدهای در ایجاد رضایت یا عدم رضایت شغلی ایفا می کنند. عواملی مانند تغییر روحیه، بی حوصلگی که خود ناشی از عوامل مختلف می باشند، تشدید کننده افت کارکردی در محیطهای کاری می باشند که توجه به بهداشت روان در محیطهای کاری می تواند در بهبود شرایط مفید واقع شود (لوند، ۲۰۰۳).
توجه به نکات زیر می تواند در رضایت شغلی کارکنان مؤثر واقع شود .
۱-لازم است مدیران ادارات، مؤسسات و کارخانجات از بکارگیری روشهای مبنی بر زور، اجبار، توبیخ در محیط کاراجتناب کنند. اگر کارکنان بدلیل ترس و برای جلوگیری از تنبیه و یا توبیخ کارکنند به مرور زمان دچار اختلال روانی خاص محیط کار خواهند شد.
دانلود مطالب پایان نامه ها با موضوع بررسی رابطه بین مدیریت تحول گرا و رضایت کارکنان ...