رشد ثروت در کشورهای پیشرفته سرمایه داری، پس از جنگ جهانی دوم باعث افزایش علاقمندی طبقه متوسط به لطافت و ویژگیهای محیط زیست و توریسم طبیعت شد و نگرانی های عمیقی درباره مخاطارات محیط زیست بر تندرستی پیدید آمدو… نگرانی های زیست محیطی سیستماتیکی درباره هر مسئلهای از جمله چشماندازی از رفع آلودگی، میراث مشترک بشری و جلوگیری از گسترش بیابان ها، کنترل کیفیت هوا و کیفیت آب و… مورد توجه طبقه متوسط قرار گرفت[۲۷۷] در اعلامیه استکهلم، محیط زیست انسانی ۱۱۴ دولت این مساله را تایید کردند که: « فرد حق بنیادین آزدای، برابری و برخورداری از شرایط زندگی خوب را در یک محیط زیست مناسب که به وی اجازه زندگی با شرافت و عزت را عطا می کند، دارد و نیز وی در حفظ و پیشرفت محیط زیست برای نسل کنونی و نسل های آینده وظیفه خطیری را دارد»[۲۷۸]
به طور کلی، محیط زیست گرایی به عنوان بحثی درباره حقوق ذاتی طبیعت دانسته می شود. محیط زیست گرایان کسانی هستند که حیوانات ومود غذایی را دوست دارند و زمان زیادی را برای گسترش پارک های ملی صرف میکنند. حافظان محیط زیست و بیوسنتریک ها اغلب حقوق طبیعت را مستقل از موضوع ارتباط یا سودمندی آن برای موجودات انسانی، مورد بحث قرار می دهند. [۲۷۹]
یکی از نکات مثبت در زمینه حفظ محیط زیست در غرب، رشد گستردۀ سازمان های غیر حکومتی است که باعث شده است تا گفتمان محیط زیست گرایان درباره جهانی شدن اهمیت فراوانی بیابد و بسیاری از این سازمان ها در مذاکرات زیست محیطی بسیار قدرتمندتر از دولتها ظاهر شوند. و ببا توجه به اهمیتی که در نزد افکار عمومی پیدا کردهاند می توانند جلوی خیلی از اقدامات مخرب محیط زیست را بگیرند.
۵- حقوق زنان
زن غربی که در قرون وسطی کم مقدار و بی ارزش بودند، با توجه به انقلابات به وجود آمده در قرن هفدهم، درکی نو از زنان پدید کردند؛ زن صاحب قریحه سهم فعالی در زندگی اجتماعی و ادبی پیدا کرد که از آن پس به طور سنتی ابقا شد. این زنان برای خودشان محفلی به نام « زنان فاخر» تشکیل دادند و خواستار پاکسازی زبان گردیده و در گفتگوهای رایج آن زمان شرکت می کردند. زنان در انقلاب ۱۷۸۹ نقش فعالی را ایفا کردند[۲۸۰]. اکتشافات مهم پزشکی در قرن ۱۸ به گسترش تحول در آداب و رسوم که ناشی از افزایش معرفتهای جدید بود انجامید. راه گشوده شد و زنان دیگر به عنوان انسان های فر دست انگاشته نمی شدند.[۲۸۱]
سرانجام با انقلابات فراوان امروزه در غرب حقوق زنان به عنوان حقی مسلم برای آنان پذیرفته شود. جنبش های فمنیستی که از نیمه دوم سده ۱۹ به وجود آمدن برای زنان حق رأی و حق آموزش را به ارمغان اوردند؛ در کمبریج و آکسفورد حدود سال ۱۸۷۵ زنان توانستند به تحصیل بیردازند؛ و زنان تا آنجا از لحاظ اجتماعی به پیشرفت کردند که توانستند مالکیت اموال خود را حتی با وجود شوهردار بودن به دست خودشان داشته باشند. و طبق قوانین به وجود آمده « همه انسان ها در مققابل قانون برابرند. مردان و زنان ددارای حقوق یکسان هستند. هیچکس به دلیلی جنسیت، تبار، نژاد، وطن و…نباید فرو دست یا فرا دست قرار بگیرد» و کلمه انسان، در قانون آلمان به نحوی قررار گرفت که شامل زنان و مردان باشد[۲۸۲]
در انگلستان لایحه قانون جنسی در ۲۶ مارس ۱۹۷۵ به تصویب مجلس عوام رسید. و قانون دستمزد برابر نیز در ۱۹۷۰ به تصویب رسید تا از زنان کارگر به طور معمول محافظت صورت گیرد.[۲۸۳] البته موارد پیشرفت که زنان در غرب بدان رسیدند و جامعه هم اخلاقا آن را قبول کرد بسیار زیاد است اما به ذکر همین اجمال بسنده می کنیم.
ج- اجتماعی- سیاسی
در دنیای امروز دو عنصر، اقتصاد و علم هر دو بازویی برای کارایی، سیاستو حکومت هستند. مغرب زمین که از قدرت تکنولوژیکی و علمی و نظری بر سایر تمدنها فائق آمده، خواه ناخواه توانسته برتری سیاسی عظیمی را نیز نسبت به بقیه با خود داشته باشد؛ چرا که با توجه به تعریف اهالی سیاست از این واژه، غرب امروز، هر آن چه که مورد نیاز یک سیاست مقتدر است دارا می باشد. و با اقتدار سیاسی و اقتصادیاش هر زمان نظمی نوین برای جهان تعریف کرده و توسط این قدرت والاتر به جهانی سازی در همه عرصه های زندگی و موارد نیاز بشر مشغول شده.
دور زمانی تمام اقتدار و سیاست مردم به دست ارباب کلیسا بود ولیکن بروز برخی نهضتها باعث پیدایش سیاستی نوین در مغرب زمین گشت که بعدها نهضت اقتصادی و علمی نیز به بروز سیاست مردن امروزه به غرب کمک کرد.
۱- نهضت های اصلاح طلبانه
مغربزمین شاهد نهضتهای فراوانی در زمینه های مختلف علمی و دینی بوده است؛ نهضتهای علمی که اساسا برای ترویج علم گرایی در غرب طرح ریزی شده بود اما نهضتهای دینیای هم که به نیت علم گرایی قیام نکرده بودند و انگیزه های پیرایش دین را داشتند طوری عمل کردند که بعدها به سکولار شدن و جامعه انجامید.
۱) پروتستانتیسم
بعد از رنسانس و همزمان با رشد فکری اروپاییان، در خود کلیسا هم تحولاتی پیدا شد. برخلاف نهضت رنسانسی ادبی قرون ۱۳تا ۱۶م در اروپا، نهضت پروتستانتیسم نوعی بازگشت به مسیحیت اصیل بود ولی از آنجا که اقتدار پاپ و کلیسا را هدف گرفته بود موجب تضعیف دستگاه پاپی شد و بدین وسیله توانست در نهضت های اجتماعی بعدی تاثیرات فراوانی را بگذارد.
در مغرب زمین برای حفظ منزلت دستگاه کلیسا در طی صدها سال و برای حفظ منافع پاپی تلاش شده بود تا مسیحیان، شخصیت استثنایی برای پاپ و کشیشان منصوب وی قائل شوندو او را وارث مسیح بداننذ؛ اما لوتر همه را انکار کرد. لوتر از انکار آمرزش نامه , کار را به انکارمرجعیت پاپ کشانید و معتقد شد دلیلی ندارد که آلمان به کلیسای ایتالیا باج بدهد و در این میان پاپ را ضد مسیح نامید. سرانجام ایده های وی به انقلاب عمومی منجر شد و عملا اقتدار پاپ از آلمان رخت بر بست و سپس به برخی کشورهای دیگر نیز تسری یافت. لوتر مسیحی متعصبی بود که معتقد بود تمام کتاب مقدس وحی است اما فرمانهای کلیسایی و پاپی و مراسمی که آنها بعدها ایجاد کردهاند مستندی در کتاب مقدس نداشته و وسیله ای برای پر کردن کیسهها شده بود. را محکوم کرد. با وجود این اعتقادی به عقل در میان وحی نداشت ودر واقع نهضت وی نوعی پیدایش مسیحیت و بازگشت به اصول اولیه و شوریدن بر علیه ساختار کلیسا و محتوای آن بود.[۲۸۴]
۲) دموکراسی خواهی
دموکراسی در حوزه خاص سیاسی، اشاره می کند به « فرصت شهروندان یک کشور برای مشارکت آزادانه درتصمیم های سیاسی» دموکراسی در مقام فلسفه سیاست، مردم را در تمشیت امور خود و نظارت بر حکومت، ذی حق و توانا می داند و حاکمیت و دلت را برخاسته از ازاده عمومی می شمارد.[۲۸۵]
در اروپای غربی این نطام حکومتی با شکل نوین نمایندگی ( پارلمانی) با پیدایش دولت- ملت های جدید در قرن ۱۶ ظهور یافت. درانگلستان، با انقلاب ۱۶۸۸ عقیده به این که سلطنت یک حق الهی است مردود شد، و پارلمان بر شاه برتری یافت. مردم آمریکا در انقلاب۱۷۷۶ و در فرانسه، انقلاب کبیر(۱۷۸۹) با شعارهای دموکرسی با انقلاب برخاستند. بسیاری بین دموکراسی(آزادی، برابری؛، برادری) با سرمایهداری رابطه نزدیکی وجود دارد.[۲۸۶]
۲- تاثیر انقلاب صنعتی بر سیاست و اجتماع
انقلابی که در غرب به نام صنعتی شدن صورت گرفت، نه تنها فقط عرصه اقتصاد ، فناوری و علم را درنوردید بلکه آثارش در سیاست و اجتماع هم به وضوح نمایان شد
الف- روی کار آمدن طبقه بورژوازی( طبقه متوسط)
این طبقه را انگلستان بوسیله لایحه اصلاحات سال ۱۸۳۲ به روی کار آمد و صاحب قدرت سیاسی مهمی شد. این لایحه اجازه میداد که عده از کرسیهای پارلمان به مراکر صنعتی تخصیص داده شود و از تتعداد نماایندگان قصبه کاسته گرددو همچنین حق رای را تا اندازه ی به کسانی می داد که مرفه بودند.
در فرانسه وضع بورژوازی به وسله انقلاب ۱۸۳۰، پادشاه توسط بورژوازی ها انتخاب شد. و در آلمان هم در سال ۱۸۳۴ یک تعرفه حفاظتی برای حمایت از صنایع داخلی به نفع بورژوازی برقرار شد
ب- ظهور طبقه کارگر چون یک قدرت سیاسی
بعد از مدتی طبقۀ کارگر به تدریج یک احساس هوشیاری عمومی نشان داد و در جستجوی وسایلی برای بهبود وضع خود از راه انقلاب سیاسی و شرکتت در اتحادیه ها ی صنفی و اقسام مختلف تعاونی برآمدو با پشرفت دموکراسی ، طبقات کارگر از لحاظ سیاسی قوی شدند.[۲۸۷]
ب- بستگی تفوق نظامی به صنعتی شدن کشور
انقلاب صنعتی باعث شد موازنه جدیدی بین کشورهای صنعتی به وجود آید زیرا دبا مرور زمان و نظاره کارایی علوم عنعتی در جهت تفوق نظامی، به خوبی می دانستند که قدرت نظامی بستگی زیادی به پیشرفت صنعتی دارد. پیشرفت صنعتی کشورهای انگلستان، آلمان و فرانسه و عقب ماندگی نسبی روسیه دلیل بسیارزیادی سه کشور فوق بر تفوق بر روسیه و اروپای شرقی بود[۲۸۸] علم و تکنولوژی امروزه دست به دست هم دادهاند و بنابراین که به دست چه کسانی افتاده باشد یا وسایلی اختراع میشود که برای ترقی انسانها است یا وسیلهای برای به هلاکت راندنش اختراع می شود.
۱- رشد جامعه مدنی
توسعه تجارت وامنیت عمومی سبب شده بود که مرم اروپا از قلعه های فئودالی بیرون آمده و در شهرها ساکن شوند. این شهرها در ابتدا بخشی از قلمرو اسقف یا خانان فئودال محسوب می شدند اما به مرور مردمان شهر نشین منشور آزادی خویش را به دست اوردند. این شهرها که در ابتدا کمون نامیده می شدند به تدریج و با رشد بازرگانی یه مراکز رشد اقتصادی و فرهنگی اروپا تبدی شددند.
تشکیل این شهرها از جوانب گوناگون اهمیت دارد: اول آن که منجر به رونق اقتصادی اروپا شد و دیگر آن که بنابرشواهد تاریخی گسترش شهر نشینی با گسترش علم ودانش ارتباط مستقیم دارد چرا که در شهرها تاسیس مدارس علمی و دانشگاهها ضرورت یافته و سرمایهگذاری آموزشی توجیه پیدا می کند و در نتیجه، زمینۀ رشد فراهم می آید.
ویژگی بعدی این شهرها،خودمختاری آنهاو دموکراسی نسبی بر آنها حاکم بود. مردم صاحب منصبات شهری و شهردار را انتخاب می کردند و مجالسی نیز برای قانونگذاری و تدوین مقررات قضایی داشتند[۲۸۹] یعنی دیگر کسان دیگر به تنهایی نمیتوانستند برای این افراد تصمیم فردی بگیرند.
یکی از دلایلی که باعث پیشرفت جامعه اروپایی شد، رشد جامعه مدنی و آزادی های به وجود آمده در بین آن ها بود؛ برای رشد جامعه مدنی باید درجامعه مدنی باید افرادی داری ویژگی مدنی موجود باشد که لازمه این وجود افراد با تخصص و اندیشمند است؛ ملازمت و پیوستگی با جامعه سرمایه داری، اقتصاد آزاد و مالکیت خصوصی که به عنوان شالوده انواع دیگر آزادی ها بود به عنوان شراط های اولیه تحقق جامعه مدنی مطرح می شود.[۲۹۰] که با ساختاری که در مدارس و نیز در سیاست گذاری های دولت ها انجام شده اروپا کمکم دارای نیروهای بسیار مستعدی شد که همگی برای ساختن جامعه مدنی به کمک دولت ها آمدند.
به نظر برخی رکن اساسی در تحقیق جامعه مدنی حاکمیت قانون است که به نحوی با دخالت مردم تدوین شده باشدو این عنصر نیز بیانگر تاثیر مبانی لیبرالیسم در مفهوم جامعه مدنی است[۲۹۱] در واقع ساختن جامعه مدنی به شرایط ویژه ای بستگی دارد که دولتها سعی در برآوردن آن خصوصات ددارند و لذا موجب پیشرفت دائمی برای آن محیط میشود.
سید جمال با اشاره به برخی از ویژگیهای جامعه مدنی در غربی، تاثیر آنها بر پیشرفت جوامعشان را یادآور میگردد. برای مثال میگوید: «سبب آبادی فرانسه، عدل و مساوات و اخوت و آزادی است که تمام اینها در ایران مفقود میباشد… یکی از مسائلی که باعث ترقی غرب گردیده، آزادی مطبوعات است، این آزادی خوب و بد حکام را بدون استثناء نشر میدهد.»[۲۹۲]
۲- کشف قاره های جدید
از قرن ۱۵ به بعد عصر اکتشافات آغاز شد. در این قرن شاهزاده پرتغالی در جستجوی راهی برای دور زدن آفریقا و رسیدن با آسیا کشتی هایی را به جنوب گسیل داشت. آن ها سرانجام در ابتدای قرن ۱۶ به دیار هند رسیدند. کریستف کلمب اسپانیایی نیز در جزایر آمریکا به خشکی رسید.
اسپانیا و پرتغال با بهره گرفتن از موفقیت کاشفانشان به ثروتی عظیم دست یافتند و تجارت برده داری, تجارت با هند و کشف طلا و نقره موجود در تمدن های بومی آمریکا که در تناژ بالا توسط فاتحین ذوب و با کشتی به اسپانیا فرستاده می شد و پس از آن معادن طلا و نقره منبع درآمد مهمی را برای آن ها ایجاد کرد.
کشف قاره جدید نقطه سرآغاز استعمار سایر کشورها بود که توسط سایر کشورهای اروپایی پیگیری شد. و باعث گرفتاری ها و خونریزی های فراوانی برای ملت های بومی سرزمین های استعماری گشتند.
اروپاییان هنگامی که سرزمین های مغلوب را ترک می گفتند حکومت های دست نشانده را برجای می گذاشتند تا منافع آنها را تامین کنند. گاه نیز با تصفیه نژادی مانند آنچه در قاره آمریکا اتفاق افتاد اقوام خویش را در این سرزمین ها ساکن کردند و انجا را به سرزمین های اروپایی تبدیل کرددند..[۲۹۳]
هم چنین کشفیات جدید نیازمند توسعه تکنولوژی درزمینه حمل و نقل ، صنایع نظامی و سایر فنون بود که تاثیر غیر مستقیمی در رشد علم داشت؛ کشفیات جغرافیایی و افتخاراتی که نصیب افراد می کرد این حس را تقویت کرد که کشفیات به جانب علم رهنمون شود واز آن پس هر کسی در ریاضی، فیزیک، مکانیک، نجوم و غیره به دنبال کشف جدیدی می گشت تا برای خود فتخاری کسب کند.
از بعد سیاسی، اروپاییانی که در سرزمین های جدید به ویژه آمریکا سکنی گزیده بودند نظام جدیدی را برای خود پدید آوردند که با نظامات کلیسایی غرب تفاوت فراوانی داشت.
حکومت مبتنی بر دموکراسی و تصمیم جمعی و به دور از فشار دستگاه پاپی که در آمریکا شکل گرفته بود بعدها تاثیرات خود رادر کشورهای غربی به جای گذاشت و الگویی برای تشکیل جمهوری های جدید در اروپا گشت و معیارهای نوینی را به اروپاییان داد.
۳- شهر نشینی
انقلاب اقتصادی در قرن ۱۲و ۱۳ موجب انقلابی در ساختار حکومت شد زمینۀ تبدیل نظام فئودالی به نظام شهری را فراهم آورد. فزونی جمعیت هم یک نتیجۀ تحول اقتصادی بود و هم یک علت آن؛ به عبارت دیگر, جمعیت شهرها از آن رو افزایش یافت که تامین جانی و مالی افراد زیادتر , خورطرز استفاده از منابع طبیعی در صنعت کامل تر و دایره گردش خوار بار و کالاها, به برکت افزایش ثروت و داد و ستد وسیع تر شد، از طرف دیگراین امر بازار رو به گسترشی را در اختیار بازرگانی و صنعت، ادبیات, درام, موسیقی و هنر گذاشت. تفاخر رقابت آمیز کمونها ثروت شهرها را به کلیساهای جامع؛ تالارهای شهرداری؛ برج های ناقوس,فواره ها,مدارس و دانشگاهها تبدیل کرد. تمدن به دنبال بازرگانی , از دریاها و کوهستان ها گذر کرد، اسلام و دنیای بیزانس خطه ایتالیا و اسپانیا را درنوردید. از سلسله جبال آلپ گذشتندو پا به آلمان، فرانسه, فلاندر و اسپاینا گذاشتند. از قرون تیرگی هیچ چیزی جز خاطره ای به جا نماند و اروپا قوت شباب از نو گرفت[۲۹۴]
د- اقتصادی
تا پیش از آغاز قرن ۱۸ در اروپا، صنعت کمتر از پنج درصد جمعیت اروپا را به خود مشغول داشته بود واقتصاد بیشتر مبتنی بر کشاورزی و یا بازرگانی بود و صنعت نیزبیشتر مبتنی بر تولیدات کشاورزی مانند پشم خام و پنبه بود. نظام خانگی صنعت تکاپوی بازارهای رو به گسترش مصرف و رشد اقتصادی اروپا را نداشت، وسرمایههای ناشی از استثمار سایر قارهها، تجارت بردهداری و بازرگانی گستردۀ کشورهای اروپایی ثروت هنگفتی را انباشته ساخت. سرمایهداران در پی آن بودند که ثروت خود را به کاری بزنند که باز هم پول بیشتری را برایشان فراهم آورد و از سوی دیگر نیازهای بازارهای جدید را جوابگو باشد.
درچنین شرایطی انقلاب صنعتی ابتدا در انگلستان و سپس در سایر کشورهای اروپایی به وقوع پیوست، اختراعاتی که در زمینه استخراج آهن، دستگاه های نخریسی و بویژه ماشین بخار به وجود آمد امکاناتی را اختیار سرمایهگذاران قرار داد که سرعت تولید و بهرهوری آن را افزایش دهند بدین ترتیب کالای بیشتری با قیمت ارزان تر و در زمانی کوتاه تر تولید می شد.
به نوبه خود اختراعات جدید صنعت نظام خانگی تولید را به نظام خانه داری تبدیل کرد و موجب مهاجرت روستاییان به شهرها برای اشتغال در کارخانه ها شد.[۲۹۵] و به این ترتیب ظهور انقلاب صنعتی اقتصاد اروپا را نیز با اختراع ماشینهایی به کارایی بالا برای تولیدات بیشتر و کسب منافع بیشتر تحت تاثیر قرار داد.
۱- تجارت
امروزه، یکی از حیطههای تسلط اروپاییان بر دنیا، حوزه تجارت است و سرمنشأ پیشرفتهای کنونی در« تجدید تشکیلات کشاورزی و حمایت اربابان فئودال, رام شدن دریا نوردان نورس و درآمدن به صورت برزگران و سوداگران نورمان, دفع هجوم های هون ها و تشویق آن ها به قبول آیین مسیح, باز پس گرفتن دریای مدیترانه از جانب بازرگانان ایتالیا, گشودن مجدد لوان از طرف صلیبیون و بیداری مغرب بر اثر ارتباط با تمدن های جلو افتادهتری چون اسلام و بیزانس، در خلال قرن ۱۲ مجال و انگیزه ای برای بهبود اوضاع اروپا فراهم آورد و وسایل مادی لازم را برای رونق فرهنگی قرن ۱۲ و اوج کمال قرون وسطایی قرت ۱۳ تدارک کرد»[۲۹۶] و بدین ترتیب کم کم بنای تجارت در مغرب زمین رشد کرد.
وجود امپراتوریهای قدرتمند در مرزهای اروپا و تشکیل امیراتوری های قدرتمند امنیت و بستر لازم را برای رشد بازرگانی ایجاد کرده بود و بازار پررونقی را در اختیار بازرگانان اروپایی قرار داد..
در عصر کنونی و با پیشرفت راه های تجاری جدید، به کارگیری اینترنت و… این موزانه در همه زمینهها به نحو بسیار محسوسی به نفع مغرب زمین و به ضرر کشورهای جهان سوم ادامه پیدا کرده است. و هر روز اشکالی بسیار مدرنی از تجارت توسط مغرب زمین به دنیا شناسانده می شود که بقیه کشورها فقط پیروی مغرب زمین را میکنند.
۲- تشکیل اتحادیه ها و اصناف
اروپاییهایی که تجربه فعالیت های جمعی و صنفی را از دوران یونان و روم باستان به ارث برده بودند این بار به تشکیل اتحادیه بازرگانی دست زدند تا از منافع مشترک خویش دفاع کنند و موانع بازرگانی را از راه خویش بردارند. یکی از مهمترین اتحادیه ی هانسایی بود که در قرن ۱۳ به وجود آمد و حدود صد شهر را در بر می گرفت و قوانین و مقررات خاص خود را داشت. ویل دورانت می نویسد: « اتحادیه هانسایی برای حل اختلافاتی که میان اعضایش پیش می امد به تاسیس محاکمی اقدام کرد. مدافع اعضای خویش در دعاوی حقوقی با کشورهایی شد که در اتحادیه عضویت نداشتند, و گاهگاهی مثل حکومت مستقل واحدی اعلان جنگ می داد. هم چنین این اتحادیه به وضع قوانین و مقرراتی برای معاملات بازرگانی و حتی سلوک اخلاقی شهرهای عضو و ساکنان آن پرداخت…اتحادیه هانسایی به مدت یک قرن به منزله سازمانی برای اشاعه تمندن بود.یورش دریازنان را از حوزه دریای بالتیک و دریای شمال دفع کرد. رودخانه ها و کانال ها را صاف گردانید. چزر و مد و جریان های آن را به دقت ضبط کردو…به طور کلی در عرصه بازرگانی اروپای شماالی نظم را جانشین هرج و مرج ساخت»[۲۹۷]